وبلاگ بین المللی سفرو توریست
ايرانگردي، جهانگردي ،اقوام ، شهر ، روستا ، گشت و سياحت ، زيارت ، مسافرت ، جغرافيا ، تور ،توريست ، جنگل ، كوير ، سفر نامه ،شمال،جنوب، غرب ، شرق
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:سفر نامه آسیای میانه,ازبکستان,خوارزم,پرواز بین المللی,, توسط ابراهيم صبوري |

سفرنامه آسیای میانه - قسمت اول ازبکستان

بخش اول: از سُغد تا خوارزم غرق در افکار توی صندلی خودم فرو رفته بودم که صدای بازشدن میز جلوی صندلی مرا از آن حالت بیرون آورد. مهمان‌دار ایران‌ایر صبحانه‌ای گرم و مطبوع روی میز گذاشته بود. نیمرو با تکه‌ای سوسیس سرخ شده با خیار و گوجه به همراه پنیر و کره، صبحانه‌ای بود که با ولع مشغول خوردنش شدیم، صبحانه‌ای که بعداً وقتی سوار خطوط هوایی ازبک و قزاق شدیم، ارزشش را فهمیدیم چراکه آن‌جا آب هم دستمان ندادند چه برسد به صبحانه گرم!

برخلاف تصور ما از یک پرواز بین‌المللی، بعد از گذشت یک ساعت هواپیما شروع به کم کردن ارتفاع کرد و تا به خود جنبیدیم در فرودگاه تاشکند پیاده شدیم. فرودگاهی که کل آن از یک سالن فرودگاه مهرآباد نیز کوچک‌تر بود. تجربه سفر تاجیکستان به ما آموخته بود که کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق فرآیندهای گمرکی و امنیتی احمقانه‌ای دارند اما برخلاف تصور فقط با پرکردن فرم اظهارنامه اموال باارزش و پول‌های همراه ظرف مدت نیم ساعت پروسه گذرنامه و گمرک تمام شد. غافل از آن‌‌که فرآیندهای احمقانه که میراث دوران کمونیستی است موقع خروج از کشور است که با چکمه روی اعصاب ما راه می‌رود!

بیرون سالن فرودگاه تاشکند، هوای خنک اما مطبوع شهریور ما را کاملاً سرِ حال آورد. برنامه روز اول ما حرکت مستقیم به‌سوی سمرقند بود و بازدید از تاشکند را در قسمت آخر سفر ازبکستان قرار داده بودیم چراکه مقصد بعدی ما پس از ازبکستان، کشور قرقیزستان بود و برای پرواز تاشکند به بیشکک مجدداً به تاشکند برمی‌گشتیم. پس ترجیح دادیم ریسک اتفاق‌های پیش‌بینی نشده را تا جایی که امکان دارد از پرواز تاشکند- بیشکک دور کنیم و دو روز قبل از پرواز حتماً خود را به تاشکند برسانیم. پس، بازدید از تاشکند را گذاشتیم برای همان دو روز.

این را هم بگویم که برنامه سفر 12روزه‌مان به سه کشور ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان را من و عطا تنظیم کردیم هرچند تمام زحمات پیگیری سفر از قبیل ویزاها، پروازهای داخلی و بین کشورها، پرواز رفت به تاشکند و برگشت از آلماتی و رزرو هتل‌ها همگی روی دوش عطا بود و من بیش‌تر با کمک اینترنت و کتاب Lonely Planet اطلاعات کشورها و مکان‌هایی که باید بازدید می‌کردیم را درمی‌آوردم. به جرأت بگویم بهترین برنامه سفری که برای بازدید از این سه کشور می‌توان تنظیم کرد همان برنامه سفر ما بود به‌طوری که هرزمان که احساس می‌کردیم تمام جاذبه‌های تفریحی- تاریخی یک شهر را به‌طور کامل گشته‌ایم و استراحتِ لازم هم داشته‌ایم، همان موقع طبق برنامه نوبت حرکت به‌سوی شهر دیگر بود.

تمام هماهنگی‌های سفر را از تهران انجام داده بودیم اما هرچه تلاش کردیم، نتوانستیم پرواز تاشکند- بیشکک را از طریق اینترنت رزرو کنیم. پس از جستجوهای فراوان، دختری ازبک به نام گلنازه که مدیر یک شرکت خدمات مسافرتی بود به ما ایمیل داد که می‌تواند از بازار سیاه این بلیت را برای ما بگیرد. پس همان روز اول سفر و قبل از حرکت به سمت سمرقند می‌بایست این بلیت را تهیه می‌کردیم.

پس از چک و چونه فراوان با رانندگان تاکسی، توافق کردیم که ابتدا ما را به دفتر گلنازه برده و پس از خرید بلیت هواپیما از آن‌جا ما را دربست تا سمرقند ببرند و برای این کار به ازای هر ماشین 50 دلار بگیرند. با توجه به مسافت 350 کیلومتری تاشکند تا سمرقند و قیمت بنزین (قیمت بنزین در ازبکستان حدوداً لیتری 900 تومان است.) و جاده‌هایی که بیش‌تر به خاکی شباهت داشت تا آسفالت به نظر قیمت عادلانه‌ای می‌آمد. هرچند دو تاکسی که اجاره کرده بودیم ما را تا پایانه‌ی حومه‌ی شهر برده و آن‌جا سوار مسافربرهای بین‌شهری کردند اما این فرآیند سریع انجام شد و خیلی اذیت نشدیم.

مسیر فرودگاه تا دفتر گلنازه فرصتی بود تا با فضای شهر تاشکند آشنا شویم. شهری بسیار سرسبز با خیابان‌های پهن به‌طوری که پهنای پیاده‌روها و فضای سبز کناری و میانی خیابان‌ها کاملاً جلب توجه می‌کرد. چیزی که دست‌کم من در هیچ شهر دیگری ندیده بودم. درختان عمدتاً بلوط بودند که یک متر پایینی آن را با رنگ سفید رنگ‌آمیزی کرده بودند. بعدها یکی از راهنماهای محلی به ما گفت که دستور این کار از زمان شوروی سابق به ما رسیده است. ما آن را محکم گرفته‌ایم و اجرا می‌کنیم هرچند کسانی که آن دستور را داده‌اند الان دیگر وجود ندارند. ظاهراً این کار به دلیل دور نگاه داشتن آفت‌ها از تنه درخت است.

خیابان‌ها نسبتاً خلوت بود. قسمت قابل توجهی از ماشین‌ها شورلت و دوو بودند. ظاهراً شرکت دوو که چند سالی است توسط شورلت خریداری شده است شعبه‌ای در کشور ازبکستان دارد. در تاشکند نیز همانند تهران اختلاف طبقاتی به‌لحاظ مالکیت خودرو به چشم می‌خورد. از لاداهای دوران جنگ جهانی دوم گرفته تا بی‌ام‌و X6 مدل 2011 همگی در خیابان‌های عریض و خلوت شهر دیده می‌شدند.

پنج دقیقه پس از آن‌که گلنازه تلفنی با راننده تاکسی ما صحبت کرد و آدرس دفترش را داد، تاکسی‌ها ما را پیاده کردند و ساختمان روبه‌رویی را نشان‌مان دادند. من و عطا از پله‌ها بالا رفتیم. در طبقه اول وارد یک دفتر کار شیک اما خالی شدیم. یک مرد و یک زن در انتهای سالن مشغول صحبت بودند. آدرس را اشتباه آمده بودیم. با هزار بدبختی حالیشان کردیم که دنبال شخصی به‌نام گلنازه می‌گردیم که آژانس مسافرتی دارد. بالاخره ساختمانی را آن‌سوی خیابان نشانمان دادند که تابلویی مرتبط با گردش‌گری داشت.

وارد آن دفتر که شدیم مطمئن بودیم این دفعه درست آمده‌ایم. تابلوی مکان‌های دیدنی، پرچم کشورهای مختلف و پوسترهای تبلیغاتی ایرلاین‌های مختلف همگی حاکی از آن بود که وارد دفتر خدمات مسافرتی شده‌ایم. این بار جوانی خوش‌تیپ که انگلیسی هم خوب صحبت می‌کرد به استقبال ما آمد اما باز هم گلنازه‌ای درکار نبود! آن جوان سعی داشت به ما کمک کند و از ما مشخصات پروازی که دنبال بلیتش بودیم را پرسید اما ما اصرار داشتیم که شخص دیگری این بلیت را برای ما خریده است و فقط ما نمی‌توانیم پیدایش کنیم. خلاصه مجدد با موبایل شماره گلنازه را گرفتیم و گوشی را دادیم دست آن جوان. پس از تمام شدن صحبتش به ما اشاره کرد که منتظر بمانیم. پس از دو دقیقه‌ای پسری وارد دفتر شد و با لهجه‌ای شیرین گفت: «آقایی از ایران!» از شنیدن این جمله فارسی کلی خوشحال شدیم. طرف، کارمند گلنازه بود که دفترش درست کنار همان ساختمانی بود که دفعه اول رفته بودیم.

بالاخره گلنازه را پیدا کردیم. دختری لاغراندام با چشمانی باریک (ویژگی همه ازبک‌ها) که البته انگلیسی را خیلی خوب صحبت می‌کرد. کپی پاسپورت‌ها را از ما گرفت و برای خرید بلیت‌ها قراردادی با وی بستیم و قرار شد پنچ روز بعد که مجدداً به تاشکند برمی‌گردیم اصل بلیت‌ها را تحویل ما دهد. سوال‌هایی که داشتیم را ازش پرسیدیم و وقتی درباره تبدیل پول پرسیدیم فهمیدم که در ازبکستان نرخ تبدیل ارز به پول ملی در سیستم بانکی و در بازار آزاد خیلی با هم تفاوت دارد. در سیستم بانکی هر دلار معادل 1750 سوم بود ولی در بازار آزاد حدود 2400 تا 2500 سوم. ما 100 دلار در فرودگاه با نرخ رسمی تبدیل کرده بودیم و از این بابت حدود 30 دلار ضرر کرده بودیم. وقتی فهمیدم که گلنازه با نرخ آزاد دلارهای ما را می‌پذیرد، حدود 600 دلار تعویض کردیم. چیزی که عایدمان شد دو کیلو اسکناس بود! چراکه سوم ازبکستان پول بی‌ارزشی است، معادل 5 ریال ایران، اما حماقت بانک مرکزی آن‌ها این‌جاست که که بزرگ‌ترین اسکناس‌شان 1000 سومی است. یعنی این‌که شما بخواهید در ایران تمام معاملات خود را با اسکناس 500 تومانی انجام دهید. حالا قیافه ما را تصور کنید وقتی که 600 دلار دادیم و معادل آن به ما اسکناس‌های 500 تومانی داده شد! خلاصه پس از آن‌که کیسه‌های پول را تحویل گرفتیم سوار تاکسی شده و به سمت سمرقند به راه افتادیم.

سفرنامه آسیای میانه

جاده بین تاشکند و سمرقند از دو قسمت مجزا و یک‌طرفه تشکیل شده بود و از بابت این‌‌که راننده بخواهد مثلاً سبقت بگیرد استرسی به ما وارد نمی‌شد اما رانندگی با سرعت 120 کیلومتر بر ساعت در جاده‌ای که به دلیل چاله‌های فراوان دست کمی از یک جاده خاکی ندارد و با شورلت مدل 1978 طبیعتاً خالی از استرس هم نیست. طبیعت ازبکستان بین تاشکند و سمرقند خیلی شبیه مناطق مرکزی ایران بود. مزارع وسیع که عمدتاً زیر کشت صیفی‌جات یا پنبه بودند (ازبکستان سومین کشور عمده تولید پنبه در جهان است.) به همراه دام‌ها در دو طرف جاده به چشم می‌خوردند. باوجودی که تکان‌های ماشین به دلیل ناهمواری جاده خیلی زیاد بود اما خستگی و بی‌خوابی شب قبل، خیلی زود خواب به چشمان ما آورد. تقریباً 2 ساعت از مسیر 5/3 ساعته تاشکند- سمرقند را خوابیدیم. خیلی دوست داشتم وقتی از روی سیحون (سیردریا) رد می‌شویم آن را ببینم اما نشد.

وقتی من و عطا از خواب بیدار شدیم همچنان با سرعت در جاده پیش می‌رفتیم. با ایما و اشاره به راننده فهماندیم که جایی برای خریدن آب نگه دارد. در یکی از روستاهای مسیر توقف کردیم. از یک دخترک دستفروش یک بطری بزرگ آب خریدیم. قیمت آن از نوشابه‌های ایران ارزان‌تر بود! این موضوع که ازبکستان کشور فقیری است و قیمت اجناس و خدمات در آن به‌طرز غیرقابل باوری ارزان است روزهای بعد بیش‌تر برایمان آشکار شد. حوالی ساعت سه و نیم عصر بود که به سمرقند رسیدیم. ماشین علی و شراره حدود نیم ساعت می‌شد که رسیده بود. تا اون موقع فکر می‌کردیم راننده ما سریع رانده است غافل از آن‌که راننده دیگر در آن جاده تقریباً پرواز کرده است. بیچاره دوستانمان چه استرسی کشیده‌اند. در منطقه مرکزی و در بهترین هتل شهر، هتل افراسیاب، که از قبل رزرو کرده بودیم مستقر شدیم. هتلی که روی تابلو 5 ستاره داشت اما در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌شد آن را هتل سه‌ستاره فرض کرد.

مردم سمرقند و بخارا و گرگانج (چهارمین شهر مهم ازبکستان بعد از تاشکند، سمرقند و بخارا) عمدتاً از نژاد تاجیک هستند و به قول خودشان تاجیکی گپ می‌زنند ( گپ زدن = صحبت کردن) . هرچند زبان رسمی که ازبکی است نیز در خیابان‌ها شنیده می‌شود اما تاجیک‌زبان‌ها ترجیح می‌دهند بین خودشان با زبان اجدادی صحبت کنند. زبان تاجیکی با فارسی دری شباهت‌های بسیاری دارد و نسبت به فارسی که امروزه در ایران صحبت می‌شود خالص‌تر باقی مانده است. ما به سختی منظورشان را متوجه می‌شدیم اما همین که می‌توانستیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم ما را خوشحال می‌‌کرد چون انگلیسی‌شان افتضاح بود. ظاهراً دولت ازبکستان تمایلی به گسترش فرهنگ و زبان تاجیکی در کشورش ندارد و از این بابت تاجیک‌زبانان را تحت فشار قرار داده است اما روحیه حفظ فرهنگ اجدادی را می‌شد در شهرهای سمرقند و بخارا مشاهده کرد.

همان بعدازظهر روز اول که در سمرقند بودیم فرصتی بود تا گشتی در شهر بزنیم. روبه‌روی هتل ما مقبره امیرتیمور (تیمور لنگ، موسس سلسله‌ی تیموریان) قرار داشت. امیرتیمور بزرگ‌ترین افتخار ملی ازبک‌هاست و تقریباً همان نقش را دارد که کورش هخامنشی برای ما. در تمامی شهرها اصلی‌ترین میدان و مهم‌ترین خیابان به‌نام امیرتیمور نام‌گذاری شده‌اند. «فاصله بین مقبره تا هتل ما دوصد متر راه بود. هوا خنک بود و درختان کلان و نغز، پس تاکسی در کار نبود (لازم نبود) و این مسیر را پیاده گشته کردیم.» (این عبارت را با زبان تاجیکی نوشتم. زبان تاجیکی در کشور تاجیکستان با الفبای روسی و در کشور ازبکستان با الفبای لاتین نوشته می‌شود.) به مقبره که رسیدیم هوا تاریک شده بود. پس از عکاسی پیاده به سمت میدان امیرتیمور به راه افتادیم. در میدان نیز کنار مجسمه برنزی امیرتیمور عکس یادگاری گرفتیم. کم‌کم صدای قار و قور شکم‌هایمان به گوش می‌رسید. ظهر به‌طور کامل در راه بودیم و فرصت پیدا نکرده بودیم که ناهار بخوریم. پس تصمیم گرفتیم شب را در بهترین رستوران شهر شکم‌چرانی کنیم. با پرس و جو متوجه شدیم که رستورانی به نام کریم‌بیک یکی از بهترین‌هاست. با یک تاکسی خود را به آن‌جا رساندیم و متوجه شدیم که انتخاب‌مان کاملاً درست بوده است. ششلیک بره، ششلیک گوساله به همراه چهار نوع سالاد مختلف، نوشابه و نان داغ و در آخر هم دو قوری چای کبود (چای کبود = چای سبز و چای فامیلی = چای سیاه شب خوبی را برای ما رقم زد. گوشت قرمز که به صورت ششلیک سرو می‌شود یکی از غذاهای اصلی ازبکستان است. به‌طور کلی رژیم غذایی ازبک‌ها بسیار چرب است. ششلیک‌ها نیز از این قاعده مستثنی نبودند. چرب بودن کباب‌ها به‌همراه پرخوری ناشی از گرسنگی کار دست عطا داد و اوضاع مزاجی‌اش را برهم زد و باعث شد تا فردا ظهر در هتل باقی بماند.

سفرنامه آسیای میانه

صورت‌حساب آن شب حسابی باعث تعجب ما شد. اگر همان غذا و همان فضا در تهران بود، حداقل سه برابر بیش‌تر باید می‌پرداختیم. آن شب بود که فهمیدیم در ازبکستان خیلی نگران قیمت‌ها نباشیم.

سمرقند و بخارا

آژانسی که ویزاهای سه کشور را برایمان گرفته بود می‌بایست برای ویزای ازبکستان دعوت‌نامه‌ای از یک شرکت ازبکی داشته باشد. همان شرکتی که دعوت‌نامه‌ی ما را صادر کرده و هتل‌ها را رزرو کرده بود، از برنامه‌ی سفر ما خبر داشت و شخصی به نام رفیق را به عنوان راهنمای محلی برای ما فرستاده بود. ساعت 8 صبح روز دوم سفر بود که با تلفن آقای رفیق از خواب پریدیم. آقای رفیق خیلی خوب فارسی صحبت می‌کرد. با وی ساعت 10 صبح قرار گذاشتیم و برای صبحانه رفتیم پایین. مقداری پنیر، چند برگ گوجه خرد شده، یک ظرف مربا و نان بیات سه روز مانده کل صبحانه هتل پنج ستاره افراسیاب را تشکیل می‌داد!

ساعت 10 با ماشین رفیق ابتدا از مقبره امیرتیمور بازدید کردیم. درون مقبره زنی که به زحمت زبان تاجیکی‌اش را متوجه می‌شدیم از تاریخ سمرقند و این‌که امیرتیمور امپراطوری‌اش را در این شهر پایه گذارد برای ما صحبت کرد. داخل بنای اصلی، غیر از سنگ مزار تیمور چند سنگ قبر دیگر متعلق به استاد و خانواده‌ی امیرتیمور وجود داشت. افسانه‌ای که در خصوص این مقبره وجود دارد این است که تیمور گفته بود هرکس که قبر مرا باز کند، گرفتار بلا خواهد شد. ظاهراً در سال 1939 که باستان‌شناسان حکومت کمونیستی شوروی جهت عکس‌برداری از جمجمه تیمور این قبر را می‌شکافند، جنگ جهانی دوم شروع می‌شود و زمانی که پس از تحقیقات لازم آن را درون مقبره جای می‌دهند، این جنگ تمام می‌شود!

سفرنامه آسیای میانه

بعد از مقبره امیرتیمور به سمت میدان ریگستان حرکت کردیم. این میدان، قلب شهر قدیم سمرقند بوده و از سه مسجد و مدرسه‌ی زیبا تشکیل شده است. هم‌اکنون تصویر این میدان به‌عنوان سمبل کشور ازبکستان در پوسترها و فیلم‌های تبلیغاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. اوج شکوفایی سمرقند در زمان تیموریان بوده است و اُلُغ‌بیک نوه‌ی تیمور که علاقه بسیار زیادی به علم و فرهنگ داشته اهتمام زیادی در ساخت مدرسه، کتاب‌خانه و رصدخانه داشته است. دانشمندان و عرفای بزرگی همچون غیاث‌الدین جمشید کاشانی و جامی در زمان این امیر تیموری برای خود اسم و رسمی پیدا کرده‌اند. مسجد الغ‌بیک بزرگ‌ترین بنای میدان ریگستان از عظمت خاصی برخوردار بود. دو مدرسه شیردر و طلاکاری حدود دو قرن بعد در کنار این مسجد ساخته شده بودند. این مدارس در دو طبقه که طبقه اول آن اتاق درس و طبقه دوم محل اسکان طلاب بوده است ساخته شده‌اند.

سفرنامه آسیای میانه

در میدان ریگستان آقای رفیق تلفنی با یکی از راهنماهای محلی هماهنگ کرد تا اطلاعات تاریخی سمرقند را برایمان توضیح دهد. زنی جوان به نام ریحانه که تحصیلاتش در رشته‌ی زبان انگلیسی بود و این زبان را خیلی روان صحبت می‌کرد. آن‌قدر روان که ترجیح دادیم به زبان انگلیسی توضیح بدهد تا زبان تاجیکی. ظهر که شد برای ناهار به هتل برگشتیم و با ریحانه مجدداً ساعت 4 عصر قرار گذاشتیم تا این بار عطا را نیز با خود بیاوریم و سایر نقاط شهر را به ما نشان دهد. حال عطا کمی بهتر شده بود و با خوراکی‌هایی که برایش بردیم کمی سرحال شد. مختصر استراحتی کردیم و رأس ساعت 4 ریحانه را در میدان ریگستان پیدا کردیم. از گوشه‌ی شمال غربی میدان پیاده به سمت مسجد بی‌بی‌خانم به‌راه افتادیم. مسیرمان پیاده‌راهی سنگ‌فرش و بسیار زیبا بود که میدان ریگستان را به مسجد بی‌بی‌خانم وصل می‌کرد.

سفرنامه آسیای میانه

مسجد بی‌بی‌خانم بزرگ‌ترین بنای سمرقند بود که سردر اصلی آن واقعاً عظیم بود. ظاهراً بی‌بی‌خانم محبوب‌ترین زن تیمور لنگ بوده و به همین دلیل به این نام ملقب شده است. افسانه‌ای دراماتیک نیز درخصوص ساخت این مسجد وجود دارد که بیان آن خالی از لطف نیست.

بعد از مسجد بی‌بی‌خانم به همراه راهنمای محلی با تاکسی به سمت رصدخانه الغ‌بیک به راه افتادیم. الغ‌بیک به نجوم علاقه زیادی داشته، به همین دلیل دستور داده بود بر تپه‌ای مشرف به سمرقند رصدخانه‌ای برای مشاهده اجرام سماوی و زاویه‌ی آن‌ها با افق بسازند. از این رصدخانه تنها قسمت محدودی باقی مانده بود اما همین مقدار نیز حکایت از عظمت آن در زمان خودش داشت. الغ‌بیک در زیج خود توانسته بود طول یک سال شمسی را با تقریب حدود یک دقیقه محاسبه کند.

در موزه‌ی نجوم رصدخانه نیز ادوات رصد نظیر اسطرلاب و اطلاعات ارزشمند دیگری نیز وجود داشت که بازدید از آن خالی از لطف نبود. تپه‌ی رصدخانه از جمله محل‌هایی در سمرقند است که کلیه عروس و دامادها برای گرفتن عکس یادگاری حتماً به آن‌جا می‌آیند. زمانی که مشغول بازدید از رصدخانه بودیم، چند زوج جوان نیز برای گرفتن عکس به‌بالای تپه‌ی رصدخانه آمده بودند. ساعت 6 عصر شده بود. با پرداخت چهل هزار سوم (بیست هزار تومان) بابت راهنمایی روزانه از ریحانه جدا شدیم. پس از استراحت مختصر در هتل مجدداً نوبت شام بود. این بار نیز یکی دیگر از رستوران‌های معروف سمرقند به نام «سنگ‌زر» را انتخاب کردیم. رستورانی در محیط روباز و سرسبز که وسط آن محل اجرای نمایش و موزیک بود. باز هم غذای خوش‌مزه و فراوان به همراه موسیقی زنده که دست کمی از یک دیسکو نداشت شبی خوش و خاطره‌انگیزی را برای ما ساخت.

سفرنامه آسیای میانه

روز سوم ساعت 12 می‌بایست با قطار به سمت بخارا حرکت می‌کردیم. صبح تا ساعت 11 که آقای رفیق دنبال ما آمد فرصت خوبی بود تا برای بخارا و مکان‌های دیدنی‌اش برنامه‌ریزی کنیم. علی و شراره هم برای خرید سوغاتی از هتل خارج شدند. طبق برنامه با آقای رفیق هتل را به مقصد ایستگاه راه‌آهن ترک کردیم. ساعت 45/11 در ایستگاه منتظر ورود قطار بودیم. در ایستگاه با یک توریست اسپانیایی آشنا شدیم که به تنهایی و فقط با یک کوله‌پشتی در حال گردش در آسیای میانه بود. جالب آن‌که سر و وضع و لباش‌هایش کاملاً مرتب و آراسته بود. نمی‌دانم چه‌طور وسایل مورد نیازش را برای آن سفر طولانی در آن کوله جای داده بود.

قطار به موقع رسید. واگن‌هایش تمیز و صندلی‌هایش کاملاً پهن و جادار اما بدون کوپه‌بندی بودند. فاصله 250 کیلومتری سمرقند تا بخارا را سه‌ساعته طی کردیم و تقریباً در تمام طول سفر خوابیدیم. آن‌قدر راحت بود که وقتی به بخارا رسیدیم کاملاً سرحال بودیم و از این‌ که قطار را برای این قسمت از سفر انتخاب کرده بودیم کاملاً خرسند. بخارا به‌طور محسوسی گرم‌تر از سمرقند بود و طبیعت اطرافش بیابانی‌تر. با تاکسی خود را هتل «بخارا پَلِس» که از قبل رزرو بود رساندیم. هتلی بزرگ و قدیمی که همانند هتل سمرقند تنها نام پنج ستاره بر خود داشت اما به‌هرحال بهتر از هتل سمرقند بود.

سفرنامه آسیای میانه

عصر بود و باز تصمیم گرفتیم چرخی در شهر بزنیم. با تاکسی به قسمت مرکزی و تاریخی بخارا رفتیم. فضایی آرام، تاریخی با معماری برجای مانده از دوران کهن که به خوبی مرمت شده بود. خورشید در حال غروب بود و نور مناسبی برای عکاسی به‌وجود آمده بود. چون فردای آن روز می‌خواستیم آن مکان‌ها را به همراه راهنمای محلی بگردیم، صرفاً به عکاسی بسنده کردیم. در قدیم ظاهراً آب رودخانه زرافشان را به سمت شهر بخارا منحرف کرده و آن را در برکه‌هایی جمع می‌کردند و از آن برای شرب استفاده می‌کردند. از این برکه‌ها تنها دوتا باقی مانده و در حاشیه یکی از این برکه‌ها توریستی‌ترین قسمت شهر معروف به «لب حوض» قرار داشت که سرشار از توریست‌های اروپایی بود. نکته تأمل برانگیز این بود که در سمرقند و بخارا که زمانی شهرتشان به شیراز رسیده بود و حافظ شیرازی هم آن‌ها را به خال دخترکی حراج کرده بود، توریست ایرانی به ندرت دیده می‌شد. سمرقند و بخارا در ذهن بسیاری از ایرانیان تنها دو نام هستند در یکی از غزل‌های حافظ!

در منطقه‌ی لب حوض رستورانی روباز وجود داشت که بهترین محل برای خوردن شام بود. طبق روال چند روز گذشته که روزها را با ناهار سرپایی و شام‌ها را با شکم‌بارگی سرکرده بودیم این بار نیز در محیطی دلنشین و آرام‌بخش شام را خوردیم. علی و شراره به سمت هتل حرکت کردند و من وعطا فرصت را غنیمت شمرده و خوشحال از کافی‌نت کشف کرده به وب‌گردی مشغول شدیم. هرچند سرعت اینترنت در ازبکستان در حد dial up ایران بود اما همانش هم نعمت بود.

صبحانه‌ی هتل در بخارا از صبحانه‌ی هتل سمرقند خیلی بهتر بود. دست‌کم نان آن تازه‌تر و نیم‌رو هم جزو منوی صبحانه بود. راهنمای محلی ما در بخارا آقای الهام (در ازبکستان، الهام نام پسر است.) بود که آقای رفیق در سمرقند هماهنگی لازم را با وی انجام داده بود. آقای الهام نیز نسبتاً خوب فارسی صحبت می‌کرد. بازدیدمان را از دیوار تاریخی شهر شروع کرده و پس از بازدید از مقبره امیراسماعیل سامانی (اسماعیل سامانی موسس سلسله سامانیان است که تاجیک‌ها او را افتخار ملی خود می‌دانند. هرچند مرکز فرمانروایی او و مقبره‌اش در ازبکستان بوده اما تاجیک‌ها اصرار دارند که او را تاجیک بنامند. تاجیک‌ها سعدی و حافظ و مولوی را هم تاجیک می‌دانند! برای اطلاعات بیشتر به سفرنامه تاجیکستان رجوع شود.) پیاده به سمت ارگ قدیم شهر به راه افتادیم. در میدان ارگ مسجدی وجود داشت که معماری آن به‌وضوح برگرفته از معماری چهل‌ستون اصفهان بود. مسجد، دارای 20 ستون چوبی بود که در جلوی آن با ایجاد یک آب‌‌گیر همانند کاخ چهل‌ستون تصویر زیبایی از 20 ستون ایجاد کرده بودند. این مسجد و ارگ شهر بقایای به‌جا مانده از دوران شیبانیان (سلسله‌ای که بعد از افول تیموریان در این منطقه شکل گرفته بود. ازبک‌های فعلی از نژاد همین شیبانیان هستند.) بودند. از ارگ چیز زیادی باقی نمانده بود چراکه در زمان ورود ارتش سرخ به این منطقه، ارگ را بمباران کرده بودند. اما قسمت‌هایی از ارگ را بازسازی کرده و به عنوان موزه از آن بهره‌برداری می‌کردند.

سفرنامه آسیای میانه

پس از بازدید از ارگ تصمیم گرفتیم تا برنامه بازدید را متوقف کرده و ناهار بخوریم. با راهنمایی آقای الهام به یکی از رستوران‌های شهر رفتیم که خیلی شیک نبود و خبری از توریست هم در آن نبود اما آقای الهام معتقد بود که غذایش بهترین است و خود بخاری (مردم بخارا ) ها روزهای تعطیل به آن‌جا می‌روند. قبل از رستوران هم آقای الهام خربزه‌ای خرید و آن را به صاحب رستوران داد تا بعد از ناهار برایمان سرو کند. این بار یکی از غذاهای محلی ازبکستان را سفارش دادیم. «آش‌پلو» غذایی بود که برخلاف بخش اول اسمش ربطی به آش نداشت و بیشتر شبیه شیرین‌پلو بود. پلویی تزئین شده با گوشت و هویج، کمی شیرین و صد البته بسیار چرب. اما به‌هرحال خوش‌مزه بود. ازبک‌ها عادت دارند قبل از هر وعده غذایی چای کبود بنوشند. چای کبود (سبز) را بدون شکر و چای فامیلی (سیاه) را فقط در صبحانه می‌نوشند (ازبک‌ها واژه نوشیدن را برای چای به‌کار می‌برند و از این‌که ما می‌گفتیم «چای می‌خوریم» تعجب می‌کردند. ضمن این‌ که چای را در پیاله می‌نوشیدند). بعد از ناهار هم برای این‌که چربی غذا ببُرد، خربزه‌ای که آقای الهام خریده بود را خوردیم که به قول خودش واقعاً «عسل‌خجالت» بود!

پس از خوردن آن غذای چرب به همراه دوغ و خربزه خواب بر ما مستولی گشت! پس برنامه را متوقف کرده و برای استراحت به هتل رفتیم و مجدداً عصر با آقای الهام قرار گذاشتیم. برنامه بازدید عصرمان همان بافت قدیمی شهر بود که روز قبل فقط فرصت عکاسی آن را یافته بودیم. این بار با توضیحات آقای الهام، مسجد کلان، مناره کلان، مدرسه علمیه میرعرب (در دوران کمونیستی شوروی، تنها مرکز اسلامی که علی‌رغم فشار کمونیست‌ها به فعالیت خود ادامه داده است، همین مدرسه علمیه بوده است. اسلام‌گراهای شوروی در آن زمان از سراسر کشور خود را به بخارا رسانده و در این مدرسه درس خوانده‌اند. افراد سرشناسی نظیر رهبر اسلام‌گراهای چچن در این مدرسه درس خوانده اند. این مدرسه علمیه هنوز هم دایر است.) ، راسته بازارهای قدیمی، تیمچه‌ها و کاروانسراها را یکی پس از دیگری دیدیم و مختصر سوغاتی از دست‌فروش‌های بساط کرده خریدیم. نکته‌ی جالبی که آقای الهام برایمان گفت این بود که زنان تاجیک زمانی که فردی از نزدیکانش فوت می‌کند، روسری سفید بر سر می‌کنند و هرچه این فرد نزدیک‌تر باشد، زمان بیشتری تعزیه می‌کند.

سفرنامه آسیای میانه

گاهی 40 روز و گاهی تا یک‌سال. این که رنگ سفید نشان عزاداری است، نقطه‌ی تمایز فرهنگی تاجیک‌ها با ایرانی‌هاست. هوا تاریک بود که از آقای الهام جدا شدیم. این‌بار شام را در یکی از رستوران‌های معروف شهر به نام «اسماعیل گل‌رخ» خوردیم.برنامه روز پنجم سفر بازدید از مناطق دیدنی اطراف شهر بخارا بود. مقبره بهاءالدین نقش‌بندی (ظاهراً صوفیان فرقه نقش‌بندیه مرید همین بهاءالدین هستند و این مکان برایشان خیلی مقدس است.) در 15 کیلومتری شرق، قرارگاه تابستانی آخرین حکمران بخارا در 5 کیلومتری شمال بخارا و منطقه چهاربکر در 10 کیلومتری غرب بخارا. باتوجه به این‌که آن روز ساعت 7 عصر به سمت تاشکند پرواز داشتیم و از طرفی پرواز را اینترنتی رزرو کرده بودیم و بلیت دستمان نبود، تصمیم گرفتیم زودتر از موقع به فرودگاه برویم. پس بازدید از مقبره بهاءالدین نقش‌بندی را حذف کردیم.

جهت مطالعه ادامه سفرنامه و مشاهده ادامه عکسها کلیک کنید

نویسنده : فرهاد ابوالقاسمی

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:سفر نامه نپال,نقش هند,مثل هیچ جا,لاهیجان,گیلان,, توسط ابراهيم صبوري |

سفرنامه نپال، سرزمینی شبیه هیچ جا

سفر به سرزمین کوههای بلند و چشم اندازهای بیکران سرزمین چشمان بودا ، رنگ ها ، معابد پیچیده در نقش ماندلا

نپال کشوری است واقع در جنوب آسیا و شمال شرق هند ، این کشور مابین چین و هند قرار دارد

سفرنامه نپال

سفرنامه نپال

جمعیت کل این کشور ۲۷ میلیون و ۱۳۳ هزار نفر است پایتخت آن شهر کاتماندو و ۶۷۲ هزار نفر جمیعت دارد . مساحت نپال ۱۴۷.۱۸۱ کیلومتر مربع و همچنین دین رسمی نپال هندو می باشد که بیش از ۸۰ % جمعیت نپال پیرو این آیین هستند ، بوداییان نیز ۱۰ % جمعیت نپال را دربر می گیرند .واحد پول نپال روپیه با واحد جزء ( پایسا ) می باشد . از صادرات نپال نیز می توان به ، برنج ، الیاف کنف ، شکر ، پوشاک ، فرش و فراورده های چرمی اشاره کرد ، شاهدانه هم به صورت غیرقانونی صادر می شود.البته هم اکنون صنعت گردشگری حرف اول را در این کشور دارد، وهر ساله گردشگران زیادی را برای بازدید از معابد و فرقه های دینی مختلف و همچنین طبیعت بکر و زیبای هیمالایا به سوی خود میکشاند.

وجود ۹ قله از چهارده قله بالای ۸۰۰۰ متر ،رشته کوههاو دره های بکر و دست نخورده، رودخانه های خروشان و پرآب ، حیات وحش منحصر به فرد ، مردمانی خونگرم و دوست داشتنی وآرام که همواره با لبخند کلمه (ناما سته ) به معنای سلام را به زبان دارند و در اوج سادگی و فقر هیچگاه باعث ایجاد احساس ناامنی و ناراحتی برای توریست ها و گردشگران خارجی نمی شوند،

دیدن شرپاهایی که با حداقل امکانات و ساده زیستی، همواره بارهای بسیار سنگین و حجیمی را با عبور از مسافت های طولانی که در باور انسان نمی گنجد، بر دوش می کشند و هیچگاه لبخندی که حاکی از رضایت و قناعت این مردمان است از روی لبهایشان نمی خشکد!ویکی دیگر از عوامل جذب گردشگران ، سهولت دسترسی به امکانات و تسهیلات گردشگری در این کشوراست بدان معنا که در دور ترین نقطه آن امکانات رفاهی را به گردشگران ارائه میدهند، و همچنین دیدن مردمان سایر کشورها که به نپال سفر می کنند و آیجاد ارتباط و گفتگو با آنان نیز از دیگر انگیزه های سفر به نپال می باشد.همه این عوامل و ویژگیها این کشور را به عنوان یکی از مهیج ترین و پر جاذبه ترین مقاصد گردشگری برای عموم و به خصوص دوست داران طبیعت و کوهنوردان از سراسر دنیا مبدل ساخته است.تا در غالب گروهای کوچک و بزرگ گردشگری برای اجرای تورهای فرهنگی،اجتماعی وطبیعت گردی اعم از دوچرخه، ، پاراگلایدر ، رفتینگ ، تراکینگ و اکسپدیشن و…… به این کشور زیبا سفرکنند این کشور سالانه پذیرای یک میلیون و پانصد هزار نفر گردشگر ان از اقصی نقاط جهان می باشد. نپال را همیشه دوست داشتم همیشه از طریق برنامه های تلوزیونی مستند پیگیر آن بودم و در آرزوهام به دنبال راهی برای رفتن …

سفرنامه نپال

سفرنامه نپال

سفرنامه نپال

نپال با داشتن ۸ قله بلند دنیا جایی است که توریست های بیشماری را به طرف خود میکشد و با جور شدن برنامه هایم برای سفر به آنجا بدون هیج فکری مشغول تدارک سفر شدم و پیگیر آن …. اگر دنبال نو گرایی و تجدد و تکنولوژی و پاکی هستید به هیج عنوان فکر سفر به نپال را نکنید و اگر حساس به محیط اطراف خود و غذاها و تمیزی هستید و اگر توان کوه پیمایی و یا تحمل جنگل های استوایی را ندارید اصلا به فکر رفتن به نپال نباشید , درست است که نپال خیلی جذابیت ها را دارد که شاید هیچ کجای دنیا شامل آن نباشد ولی از طرف دیگر هم دارای مسایل و مشکلات مخصوص به خود است … پایتخت آن به نام کاتماندو دارای اسمی زیبا و دهن پر کن است ولی دریغ از ذره ای امکانات … دنبال امکانات خاصی نیستم … زیاد سخت گیر نیستم و خودم به تنهایی عادت به خیلی از سختی ها دارم ولی کاتماندو جایی بخصوص است که با ورود به آن آنهم از طریق فرودگاهی بسیار کوچک و بسیار قدیمی بدون برق سراسری روزانه و شلوغی و درهمی خیابان ها و شنیدن صدای بوق و کثیفی بسیار خیابان ها و کوچه ها کمی توی ذوق شما میخورد که میتوان گفت تازه اول کار است …. صبر کنید شما با شگفتی های زیادی روبرو میشوید.

سفرنامه نپال

سفرنامه نپال

, شاید در کل اشتباه از من باشد که انتظاراتی خارج از تصور را برای کاتماندو دارم … در ورود شما به این پایتخت شدیدا درگیری شما با ذهنتان آغاز میشود … ماشین های بسیار فرسوده و قدیمی و به شکل مستطیل و با یک نام تجاری به نام تاتو و البته هر از گاهی ماشین های خوب سفارت ها و توریست ها … ازدیاد فراوان موتور و موتر سوار ها … بوق های سرسام آور ماشین ها و موتور ها که بعد از چند ساعت برایتان کمی عادی میشود و اعصاب راحت رانندگان نپالی که بوق را نه از خشم بلکه برای اطلاع رسانی می نوازند مثلا با نواختن این بوق های ممتد اعلام میشود آهای من آمدم حواستان به من باشد …

سفرنامه نپال

کثیفی بیش از حد معابر کوچه ها خیابان ها و ولگردی بی آزارانه سگ ها و میمون ها … وجود معابد بزرگ و کوچک در تمامی نقاط شهر … نبودن چیزی به اسم مغازه یا بوتیک یا سوپر مارکت و وجود دکه های فراوان از خرت و پرت فروشان و مغاره های فروش لوازم کوه نوردی تا دلتان بخواهد با مارک های اصلی و جعلی و زیور آلات و صنایع چوبی ….وجود آژانس های توریستی فراوان با خدمات متنوع آنها از رفتینگ تا ترکینگ وجود دست فروشان اغذیه و رستوران های متنوع و همینطور گداهایی که در نقاط توریستی اطراق کرده اند و به شما دست … پا و هرچه از دستشان بیاید را نشان میدهند تا دل شما به رحم آید و چند روپیه از جیب مبارک خرج نمایید

سفرنامه نپال

شما را به مجرد ورود با حلقه گل های زرد رنگی که به گردنتان می اندازند به شگفتی می اندازند و در خداحافظی از کشور هم پارچه هایی زرد رنگ که به گردنتان گره میزنند برای بدرقه که آخری به معنی دعا برای بازگشت مجدد شماست به این کشور از کاتماندو پایتخت که بیرون بیایی اوضاع فقط از آن جهت بهتر میشود که آلودگی کمتری را شاهد هستید وگرنه جاده های بسیار بد پر از چاله نه چاله چوله های فراوان بوق های زیاد و ممتد و اعصاب خردکن رانندگی افتضاح و بسیار خطرناک جاده های باریک و غیر استاندارد در انتظار شما است و البته با مناظر بی بدیل و شگفت آور کاتماندو و دیگر شهر های نپال در دره واقع شده اند و شما به ناچار برای شروع هرگونه ترکینگ و کوه پیمایی مجبور میشوید تا به طرف کوهستان حرکت کنید و بناچار وارد این جاده ها میشوید از کاتماندو تا چیتوان حدود ۶ ساعت فاصله است و شما میتوانید با وارد شدن به این منطقه که تشکیل شده از دهکده بسیار کوچک ولی خوش آب و هوا خود را در کمربندسبز زمین حساب کنید …

سفرنامه نپال

این منطقه دارای شالیزارهای وسیع و جنگل های انبوه به همراه رودخانه وحشی است که داخل شدن به آن با وجود تمساح های ۴ الی ۵ متری جرات میخواهد که خود افراد محلی هم چنین جسارتی را بخرج نمیدادند داخل این دهکده کوچک میتوانید از متل های زیبا با امکانات نسبتا خوب برخوردار باشید به همراه غذای بسیار لذیذ که در رستوران های این متلها سرو میشود و آنهم چه ارزان و این متل ها اکثرا دارای اینترنت وای فای هستند که میتوانید از آن به صورت رایگان بهره ببرید چه خوب هماهنگ شده و لیدر ها سر وقت برای بردن شما به دیدن نقاط دیدنی و زیاد آنجا به شما مراجعه میکنند و میتوانید فیل سواری را فراتر از آنچه در هند و یا تایلند تجربه کرده اید حس کنید .. چیزی حدود ۳ ساعت بر روی میزی وارونه که بر روی کمر فیل نگون بخت قرار گرفته

سفرنامه نپال

سفرنامه نپال

و شما ۴ نفری با لنگ های دراز از هر طرف آن آویزان هستید و دیگر کمر و پایی برای شما نمیماند از آن تکان های قدم های فیل حال چه برسد به اینکه بخواهید عکس یا فیلم بگیرید … همانطور که بنده بیخیال آن شدم با آقای فیل بان که هدایتگر خوبی است و مرتب نیز با زدن چوبی در فرق سر فیل نون بخت برتری خود را ثابت میکند به داخل جنگل انبوه منطقه وارد میشوید و چه راحت به نزدیکی حیواناتی که اگر شما بر روی زمین بودید رنگشان را هم نمیدید مواجه میشوید از گراز … طاووس … آهو و میمون گرفته تا کرگردن فیل به راهنمایی فیل بان به درون رودخانه خروشان و گل آلود و تمساح زده میرود تا شما هیجان بیشتری را تجربه کنید چرا که تا شکم فیل بدرون آب رفته اید و هیجان خاصی به شما القا میشود و همینطور مناظر بسیار بکر و دیدنی از جنگل که حسرت آنکه نمیتوانید با این تکان ها عکس بگیرید بر دل شما می ماند … چه حیف …

آن دشت سبز که در وسط جنگل قرار داشت و در طرف دیگرش مردابی با گلهای بسیار زیبا … حیف با قایق هایی که از تنه درخت درست شده هم بدرون آن رودخانه گل آلود میروید تا برای دیدن کرگردن و جنگل های بکر به آن دور دست بروید قایقی که به شیوه ابتدایی پارو زده میشود و تا گلوی قایق هم در آب غوطه خورده است.

جهت مطالعه ادامه سفرنامه و مشاهده ادامه عکسها کلیک کنید

نویسنده : سروش نفیسی

منبع:بانك تور و گردشگري

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:سفر نامه لهستان,سفر,توریست,فرودگاه امام,بالااسلامده,لاهیجان, توسط ابراهيم صبوري |
نوشته شده در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:شهر تاريخي ماسوله,گردشگري گيلان,سايت تبيان,پاشاكي,لاهيجان,سياهكل,آستانه اشرفيه, توسط ابراهيم صبوري |

شهرک تاريخي ماسوله (گالري تصوير)

  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله
  • ماسوله ماسولهماسولهماسولهماسولهماسولهماسوله

منبع:سايت تبيان

باتشكراز سركار خانم زهره پري نوش

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, توسط ابراهيم صبوري |

نوروز 1391 تهران

آقايان : ژيان،راد ،صبوري

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:گیلان,سرسبز,لاهیجان,سیاهکل,آستانه اشرفیه,تموشل,دیلمان,پاشاکی,, توسط ابراهيم صبوري |
آستارا آستانه انزلی املش رشت رودبار رضوان شهر لنگرود
سیاهکل رودسر لاهیجان شفت فومن صومعه سرا هشتپر ماسال


 

رشت

شهرستان زيباي رشت مهم ترين منطقه‌ي استان گيلان بوده و اين منطقه‌ي سرسبز و زيبا را هيچ قلمي ياراي توصيف ندارد و فقط بايد به نظاره نشست. چشم اندازها و مناظر طبيعي اين منطقه به قدري پرجلوه و باشكوه هستند كه توان توصيف را از هر كس گرفته و فقط ديدن را يادآور مي‌شوند. به نوشته برخی از محققان؛رشت در پيش از اسلام و دست كم در دوره ساسانيان وجود داشته است. در زمانی‌كه حكومت ساسانی رو به فروپاشی می‌رفت، ‌حكمرانی مستقل اين ديار را گيلان‌شاه می ناميدند. پس از غلبه اعراب بر ايران، اولين بار، كه نامی از رشت به ميان آمد، سال 61 هجری قمری بود. ايجاد بناي اوليه رشت را با احتمال زياد به قبل از اسلام و به دوره ساسانيان نسبت می‌دهند و بنا بر روايت ديگری اين ناحيه در گذشته دور، زير آب های دريای‌مازندران قرار گرفته بود، اما به تدريج و بر اثر رسوب زياد و تبخير آب، اراضی گيلان و ناحيه‌ای كه امروزه به نام رشت معروف است از آب خارج شدند. اين ناحيه چون دارای منابع طبيعی مانند جنگل و زمين های مناسب كشاورزی بوده، به سرعت به صورت دهكده‌ای درآمده و قابل سكونت شده است. اين‌منطقه تا پيش از دوره صفويه اهميت زيادی نداشت و رشد آن از اين دوره و به خصوص در زمان شاه عباس شروع شد و به مرور بر اهميت آن افزوده شد. مهم‌ترين صنايع دستي اين شهرستان را سبدبافي، حصيربافي، نمدمالي، صنعت ريسندگي و بافندگي، صنايع چوب‌كاري و سفال گري تشكيل مي‌دهند كه به طور كامل در صنايع دستي استان گيلان آورده شده است. ده ها اثر طبيعي از قبيل انواع چشمه‌هاي طبيعي و آب معدني، جنگل‌هاي پرشكوه، سواحل كم نظير درياي مازندران، روستاها و دهكده‌هاي ساحلي و جنگلي، رودخانه هاي پرآب و خروشان‏ آبشارهاي متعدد به همراه ده ها اثر تاريخي از قبيل عمارت ها و كاخ‌ها، امام‌زاده ها و... تنها برخي از جاذبه هاي اين شهرستان با ارزش استان گيلان را شامل مي شوند.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

چشمه آب شور لاكان : جنوب رشت
چشمه چشما گل سه شنبه : بخش سنگسر، جنوب شرقی رشت
آرامگاه سيد ابوالقاسم : محله سيد ابوالقاسم رشت
آرامگاه نظام الدين و دكتر حشمت : محله چله خانه رشت
آرامگاه ميرزا كوچك خان : رشت
امامزاده ابراهيم : محله بادی الله شهرستان رشت
باغ سردار محتشم : رشت
باغ مشكوه ( سالار ) : رشت
برج ساعت : ميدان مركزی رشت
بقعه آقا سيد محمد يمئی : 3 كيلومتری شمال شرقی لشت نشاء
بقعه آقا شاه ( عكاشه ) : شمال سنگر، از توابع رشت
بقعه آقا سيد دانيال : كوچصفهان رشت
بقعه خواهر امام : محله خواهر امام رشت
بقعه آقا سيد عباس و سيد اسماعيل : محله ساغرسازان رشت
بقعه آقا سيد قاسم : 8 كيلومتری كوچصفهان
پل مرغانه پرد : لاله دشت كوچصفهان
حمام حاج آقا بزرگ : رشت
حمام های پير سرا، شاهزاده و گلستان : رشت
خانه حاج ميرزا احمد ابريشمی : ميدان صقيلان رشت
خانه سردار معتمد رشتی : كوچه سردار رشت
خانه سيد اسماعيل ضيابری : كوچه امام جمعه رشت
خانه سيد علی مقيمی : خيابان امام رشت
خانه ديوان بيگی : خيابان بحرالعلوم رشت
ساختمان شهرداری : رشت
ساختمان اداره پست : رشت
ساختمان استانداری سابق : رشت
عمارت كلاه فرنگی : رشت
قلعه ساسانيان : جاده رشت آستارا
كاروانسرای لات : 35 كيلومتری جنوب رشت
مدرسه شاپور : سه راه رشت، بندر انزلی
مسجد صفی ( سفيد ) : رشت
مسجد جامع جور: لشت نشاء
موزه رشت : رشت
بالا

صنايع و معادن

صنايع و كارخانه‌هاي متعددي در رابطه با كشاورزي و دام داري و چوب‌بري در شهرستان رشت استقرار دارند. صنايع نساجی، شيميايی والكترونيك و هم چنين صنايع دستی رشت بسيار معروف است. از معادن شناخته شده اين منطقه می‌توان به معادن زغال سنگ، ‌خاك نسوز، سنگ ساختمانی، نفت، گاز، سنگ آهك، گرانيت، ميكا و … اشاره كرد.
بالا

کشاورزی و دام داری

منطقه جلگه‌ای رشت با بهره گيری از خاك حاصل‌خيز، شبكه آبرسانی وسيع هوای معتدل و مرطوب، دارای محصولات زير است: برنج، چای، تره بار، توتون، كنف، گياهان علوفه ای، ميوه و بنشن. آب كشاورزی رشت از رودها تأمين می‌شود.
بالا

مشخصات جغرافيايي

مركز شهرستان رشت در طول جغرافيايی 49 درجه و 35 دقيقه و عرض جغرافيايی 37 درجه و 16 دقيقه قرار دارد. همسايگان‌شهرستان رشت از شمال دريای‌مازندران، از شمال‌خاوري‌و خاور آستانه اشرفيه و املش، از جنوب‌خاوري سياهكل، از جنوب رودبار، از جنوب باختري شفت، از باختر صومعه سرا و فومن و از شمال باختري بندر انزلی است. آب و هوای آن معتدل و بسيار مرطوب است و ميزان بارندگی سالانه حدود 1500 ميلی متر است و ميزان ريزش باران سالانه اش از همه جای ايران بيشتر است. دو شاخابه از سفيدرود، يكی سياهرود بار و ديگری گوهر رودبار از دو سوی شرق و غرب شهر رشت روانند و سرانجام به مرداب انزلی می ريزند. شهرستان رشت مركز استان گيلان می باشد و در 330 كيلومتری شمال غربی تهران و در انتهای راه كناره اصلی دريای خزر و در مسير راه اصلی درجه يك قزوين – بندر انزلی واقع است.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

به نوشته برخی از محققان شهر رشت در پيش از اسلام و دست كم در دوره ساسانيان وجود داشته است. در زمانی كه حكومت ساسانی رو به فروپاشی می رفت، ‌حكمرانی مستقل اين ديار را گيلانشاه می ناميدند. پس از غلبه اعراب بر ايران، اولين بار، كه نامی از رشت به ميان آمد، سال 61 هجری قمری بود. اما از اين تاريخ، تا زمان صفويه در كتاب های تاريخی نامی از رشت ديده نمی شود. بعدها در شرح وقايع دوره شاه اسماعيل صفوی از اين شهر يادشده است. در زمان صفويه و به ويژه در دوره شاه اسماعيل صفوی، سرزمين گيلان به دو بخش :« بيه پس » به مركزيت رشت، و « بيه پيش » به مركزيت لاهيجان تقسيم می شد. حكومت بيه پيش از 943 هجری قمری به خان احمد گيلانی رسيد و شاه طهماسب اول صفوی، حكومت بيه پس را نيز به او سپرد. سرانجام شاه عباس اول صفوی گيلان را تسخير كرد. بعدها در سال 1045 هجری قمری، شهر رشت به دست استپان رازين – دريانورد مشهور روسی – غارت شد. در سال 1722 ميلادی نيز سپاهيان پتر پادشاه روسيه، رشت را تسخير كردند. اشغالگران روس تا سال 1734 رشت و گيلان را در تصرف خود داشتند. سپس روس های بلشويك در جريان تعقيب سفيدها ( هواداران تزار ) رشت را به تصرف خود در آوردند. اين شهر در قديم، تنها راه ارتباطی و بازرگانی ايران از طريق بندر انزلی به اروپا بود. رشت در طول تاريخ خود، وقايع اسف انگيز فراوانی را از سر گذرانده است. در زمستان 1246 هجری قمری، طاعون شديد در گيلان شايع شد و در حدود شش هزار نفر را از پای درآورد. 56 سال بعد، شهر به آتش كشيده شد و خسارت های فراوان ديد. در سال 1316 هـ . ق ( 1899م ) در رشت شورش نسبتاً دامنه داری عليه قانون خراج راه داری كارگزاران روس كه از ساكنان دهستان دريافت می كردند، به وقوع پيوست، در نتيجه ايستگاه راه داری واقع در نزديك رشت توسط شورشيان ويران گرديد، اما با شدت عمل و خشونت سپهدار اعظم – حاكم وقت – پايان يافت. امروزه شهرستان رشت به عنوان مركز راه های بازرگانی گيلان و بازار تجارت و واردات و صادرات مطرح است و به عنوان مركز استان امكانات جهانگردی فراوانی دارد
بالا

 


 

بندر انزلی

بندرانزلی با وجود تاريخ کوتاه خود به سرعت صنعتی شده و رشد و توسعه چشم‌گيری داشته است که شروع آن مقارن با حکومت سلسله صفوی در ايران بوده است. امكان ماهي‌گيری، روابط بازرگانی ايران با كشورهای همسايه و ديگر عوامل نخست انزلی را تبديل به يك شهرك و‌ آن گاه مبدل به يك بندر مهم كرد. اقتصاد بندر انزلی توريستی و ترانزيتی و 30% كشاورزی است. انزلی امروزه به واسطه ارتباط با كشورهاي مستقل شمالي‌و نزديكی به نقاط پرجمعيت و مراكز مهم تجاری وصنعتی ايران از اهميت ويژه ای برخوردار است و ضمن تماس دريايی با بندر مهم كرانه دريای مازندران، از راه كانال ولگا – دن و دريای سياه با بندرهای تجاری و بين المللی كشورهای مختلف اروپايی نيز ارتباط دارد. در اين بندر اسكله های قابل استفاده‌ای برای پهلو گرفتن كشتی های بازرگانی فراهم است، به طوری كه در يك آن، چندين‌فروند كشتی را به اسكله و چندين فروند ديگر را به صورت دوبله پهلو می‌دهند.برنج،مركبات،كالاهای‌ساخته‌شده‌و‌ماهی‌از‌محصولات‌اين‌شهرستان‌است. مهم‌ترين‌صنايع دستي اين شهرستان سبدبافي، حصيربافي و سفال‌گري است. سبدبافي و حصيربافي از صنايع دستي رايج در اين شهرستان است كه خانگي است. سبد و حصير مصارف گوناگون دارند و براي كف و سقف به كار مي روند و سبد، كلاه، حصير،زيرانداز، كفپوش از آن‌ها تهيه مي‌شوند. سبد و حصيرهاي رنگي جنبه هنري و تزييني دارند. روستاهاي اطراف شهرستان بندر انزلي از نظر توليد حصيرهاي زيبا و مرغوب شهرت دارند. دو گونه سفال در اين شهرستان توليد مي‌شوند. سفال‌هايي كه از وسايل ضروري زندگي است و مورد استفاده مردم قرار مي گيرند مانند سفال‌هاي سقف براي پوشش بام‌ها و انواع ظروف مورد نياز خانه ها مانند گلدان،كوزه،نمكدان و غيره. دوم سفال‌هايي كه جنبه تزييني دارند و در ساختن آن ذوق و استعداد به‌كار رفته و گروه دوم به مفهوم واقعي سفال است كه جزو صنايع دستي به شمار مي آيد. صنايع دستي يكي از مهم‌ترين جاذبه هاي گردشگري شهرستان بندرانزلي را تشكيل مي‌دهند.تالاب‌انزلی،منطقه‌ي‌حفاظت‌شده‌سياكشم،منطقه‌ي‌حفاظت‌شده سرخانكل، آرامگاه آقا سيد محمد نجفی، برج ساعت، بقعه امام زاده صالح، بقعه بی بی حوريه، پل غازيان، پل ميان‌پشته، ساختمان گمرك، ساختمان معتمدی وكاخ ميان پشته نيز برخي از ديدني‌هاي شهرستان بندر انزلي را تشكيل مي‌دهند.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

تالاب انزلی : جنوب بندر انزلی منطقه حفاظت شده سياكشم : بندر انزلی
منطقه حفاظت شده سرخانكل : بندر انزلی
آرامگاه آقا سيد محمد نجفی : سامان سرغازيان
برج ساعت : بندر انزلي
بقعه امام زاده صالح : غازيان بندر انزلي
بقعه بی بی حوريه : شالور بندر انزلی
پل‌غازيان : بندر انزلی
پل ميان پشته : بندر انزلی
ساختمان گمرك : بندر انزلی
ساختمان معتمدی : شمال باختری بندر انزلی
كاخ ميان پشته : بندر انزلی
بالا

صنايع و معادن

صنايع‌دريايي‌و كشتي‌سازي، شيلات و انواع كارخانه‌هاي مرتبط با صنعت شيلان در شهرستان بندرانزلي وجود دارند. از معادن اين شهرستان اطلاعات مستندي در دست نيست.
بالا

کشاورزی و دام داری

اساس اقتصاد مردم شهرستان انزلي را ماهي‌گيري تشكيل مي‌دهد و حدود 30درصد از فعاليت‌هاي بازرگاني و اقتصادي اين ناحيه نيز به كشاورزي اختصاص دارد. آب كشاورزی از رودخانه و چاه تأمين می شود و فرآورده های كشاورزی آن : برنج، بنشن، دانه های روغنی، توتون، گياهان علوفه ای، سيب، انجير، انواع مركبات و گردو است.دام داري نيز در كنار كشاورزي و بيش تر به صورت سنتي رواج دارد.
بالا

مشخصات جغرافيايي

بندرانزلی در طول جغرافيايی 49 درجه و 28 دقيقه و عرض جغرافيايی 37 درجه و 33 دقيقه و ارتفاع 24 متر پايين‌تر از سطح آب های آزاد قرار دارد. انزلی در 40 كيلومتری شمال باختری شهر رشت و در مسير راه اصلی رشت – رضوان شهر و 136 كيلومتری جنوب خاوری آستارا می باشد. رود پسيخان و رود بهمبر از اين شهر می‌گذرد. آب و هوای آن معتدل و مرطوب بوده و باران سالانه به طور متوسط 1951 ميلی متر است. همسايه‌هاي بندر انزلی از شمال دريای مازندران، از خاور شهرستان رشت، از جنوب شهرستان صومعه سرا و از باختر شهرستان رضوان شهر هستند. بندرانزلی مهم‌ترين بندر شمالی ايران است كه در كرانه جنوب باختری دريای مازندران و در قسمت شبه جزيره غازيان قرار گرفته، طول اين شبه جزيره به 35 كيلومتر می رسد كه مرداب انزلی را از دريای مازندران جدا می كند. بندر انزلی در مسير راه رشت – رضوان‌شهر قرار دارد و تا رشت 40 كيلومتر و تا رضوان‌‌شهر 28 كيلومتر فاصله دارد. طبق سرشماری سال 1375 جمعيت شهرستان بندر انزلی 119827 نفر بود. زبان شان فارسی است که آن را با گويش گيلكی ادا می کنند.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

قديمی‌ترين ذکری که در متن های تاريخی از انزلی وجود دارد مربوط به سال 863 هـ . ق است كه در آن زمان دهكده ای كوچك بوده است. اين ناحيه از اوايل دوره صفويه، مورد توجه انگليسی ها، روس ها و دولت مركزی ايران كه پايتخت آن قزوين بود، قرار گرفت. انگليسی ها در تجارت ابريشم گيلان، با داير كردن شركتی تجارتی در مسكو، راه رشت – انزلی – بادكوبه به اروپا را رونق بخشيدند و انزلی به عنوان «دورازه‌اروپا» معروف شد. از اين زمان به بعد، ‌انزلی به تدريج به صورت توقف گاهی برای كشتی های تجاری و پلی ميان رشت و اروپا قرار گفت و روز به روز بر رونق آن افزوده شد. با روی كار آمدن پهلوی اول و توجه وی به بندر انزلی، اين بندر بازسازی و اسكله های جديدی در انزلی و غازيان ساخته شد و اداره بندر و كشتی رانی مجهز گشتند. در حال حاضر، بندر انزلی يكی از زيباترين شهرهای گيلان و مجهز ترين بندر كرانه های دريای مازندران است كه سالانه هزاران تن كالا توسط كشتی، ‌از آن خارج و يا به آن وارد می شود.
بالا

 


 

آستارا

آستارا يكي از زيباترين نواحي ايران است كه در شمال ايران و در استان گيلان، حد فاصل استان گيلان و اردبيل واقع شده است. به علت شرايط آب و هوايی ويژه و وجود خاك مناسب قسمت زيادي از شهرستان آستارا پوشيده از انواع رستنی ها و گياهان است. وجود کشتزارها و جنگل های اين شهرستان همراه با چشم انداز کرانه های دريای مازندران‌دردره ميانی استان‌هاي گيلان و اردبيل بديع‌ترين منظره‌های طبيعی را به وجود می آوردوتحسين هر بيننده‌ای را برمی‌انگيزد. منطقه حفاظت شده لوندويل‌در آستارا كه يكي از زيبارتين گردشگاه هاي اين منطقه به شمار مي‌آيد، آرامگاه پير قطب‌الدين باغچه سرا در3 كيلومتری شمال باختری آستارا، هم نشيني دريا، كوهستان، جنگل و دره هاي عميق و پرشكوه مانند گردنه حيران همراه با زندگي عشاير طالش در اين منطقه، لباس‌هاي سنتي، آداب و رسوم خاص آن ها و ده‌ها جاذبه‌ي ديگر تنها بخشي از مكان‌هاي ديدني و تاريخي شهرستان آستارا را تشكيل مي‌دهند. امروزه بازار آستارا نيز خود به نوعي جاذبه براي سفر مردم مناطق مختلف كشور به اين ناحيه تبديل شده است. مهم‌ترين صنايع دستي اين شهرستان سبدبافي و حصيربافي، سفال‌گري، نمدمالي، قالي بافي، گليم بافي، صنعت ريسندگي و بافندگي و نمدمالي است.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

منطقه حفاظت شده لوندويل‌در آستارا كه يكي از زيباترين گردشگاه هاي اين منطقه به شمار مي‌آيد، آرامگاه پير قطب الدين باغچه سرا در3 كيلومتری شمال باختری آستارا، هم نشيني دريا،كوهستان، جنگل و دره هاي عميق و پرشكوه مانند گردنه حيران تنها بخشي از مكان‌هاي ديدني و تاريخي شهرستان آستارا را تشكيل مي‌دهند. امروزه بازار آستارا نيز خود به نوعي جاذبه براي سفر مردم مناطق مختلف كشور به اين ناحيه تبديل شده است.
بالا

صنايع و معادن

از صنايع و معادن شهرستان آستارا اطلاعات مستندي در دست نيست.
بالا

کشاورزی و دام داری

آستارا در منطقه‌ای جلگه ای قرار گرفته و از آب و خاك مناسب برای كشاورزی برخوردار است. آب كشاورزی از رود تأمين می‌شود. محصولات كشاورزی آستارا را برنج، گندم، جو، ‌‌تره بار، ازگيل، آلو، آلوچه و سيب تشكيل مي‌دهند. دام داري در كنار كشاورزي در اين منطقه رونق كافي دارد ولي بيش تر به صورت سنتي رواج دارد.
بالا

مشخصات جغرافيايي

آستارا در طول جغرافيايی 48 درجه و 52 دقيقه و عرض جغرافيايی 38 درجه و 28 دقيقه واقع است كه ارتفاع آن نسبت به دريای آزاد منهای 22 است. آستارا يكی از شهرستان‌های استان گيلان است كه در 189 كيلومتری شمال باختري شهر رشت و در مسير راه اصلی رشت – اردبيل در منطقه ی جلگه ای ساحلی دريای مازندران واقع است. همسايگان آستارا از شمال جمهوری آذربايجان، از خاور دريای مازندران، از جنوب شهرستان هشتپر و از باختر اردبيل هستند. رود آستارا از شمال شهر می گذرد و آستارای ايران را از آستارای جمهوری آذربايجان جدا می كند. رود خواجه كريم چای نيز از مركز شهر می گذرد و به دريای مازندران می پيوندد. مناطق باختری مشرف به آستارا كوهستانی هستند. آب و هوای آستارا معتدل و مرطوب و ميزان بارندگی سالانه به طور متوسط 1500 ميلی متر است.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

آستارا واژه‌ای تالشی است كه تالشی‌ها آن را « هسته » و يا « آهسته رو » تلفظ می كنند. از زمان صفويه تا قاجاريه، نام آستارا تنها به منطقه ای ميان انزلی و رود ارس كه بخشی از آن در حال حاضر جزو جمهوری آذربايجان است، اطلاق می شده است. بررسی متون تاريخی مربوط به آستارا نشان می دهد که اين شهر در قرن گذشته دهكده كوچكی در آبريز رودخانه آستارا به نام دهنه كنار بوده و اين نکته بيان‌گر اين است که آستارا به منطقه ‌ای كوهستانی اطلاق می شده نه يک ناحيه شهری. از مشاهدات خاورشناسان در قرن نوزدهم چنين برمی آيد که اين روستا دارای مكان هايی بوده كه از طريق آن ها كالاهای توليدی به خارج از ايران صادر می ‌شده که اين مساله نقش مهمی را در توسعه منطقه ايفا کرده است. در اواخر دوره قاجار به دليل توسعه روابط ايران و روسيه دهكده دهنه كنار تا حدی اهميت بازرگانی و مسافرتی پيدا کرد، اما به سبب كمی عمق آب، بندرگاهی در آن احداث نشد. در محل كنونی آستارا دهی به نام «دهنه‌كنار» وجود داشته كه از زمان قاجاريه به بعد، به سبب صدور كالا و رفت و آمد تجار توسعه يافت و سبب شد تا تمدن جديد اروپا، زودتر به اين شهرستان راه پيدا كند، به طوری كه هم زمان با تأسيس دارالفنون در تهران، در‌ آستارا نيز مدرسه ای به نام «مدرسه صادقيه» افتتاح شد. در دوره معاصر پس از گسترش روابط ميان دولت های ايران و اتحاد جماهير شوروی سابق و سپس با جمهوری های استقلال يافته آذربايجان و گرجستان، آستارا اهميت بيش تری يافت.
بالا

 


 

آستانه اشرفیه

مکان های دیدنی و تاریخی

آرامگاه پيرجنگلی بازكيا : گوراب بين آستانه اشرفيه و لاهيجان
آرامگاه دكتر محمد معين : كنار رودخانه حشمت رود آستارا
بقعه آقا سيد حسن : شهر آستانه اشرفيه
بقعه آقا سيد حسين كيا : 7 كيلومتری باختر آستانه اشرفيه
بقعه آقا سيد محمد : شهر آستانه اشرفيه
بقعه سيد جلال الدين اشرف : شهر آستانه اشرفيه
بالا

صنايع و معادن

در سطح شهرستان 4 كارگاه صنعتی وجود دارد كه مهم ترين آن ها كارخانه توليدی پارچه سيمين بافت است كه در 4 كيلومتری آستانه اشرفيه در روستای نازك سرا قرار دارد. يك كارخانه پلاستيك سازی و يك كارخانه فرغون سازی نيز در اين شهرستان وجود دارد. شركت توليدی گيلان مرغ نيز از مؤسسات با اهميت اين شهرستان است. همچنين در آستانه اشرفيه تعداد زيادی كارخانه چوب بری و برنج كوبی وجود دارد.
بالا

کشاورزی و دام داری

آب و هوای اين منطقه همانند ساير قسمت های گيلان معتدل و مرطوب است. آب كشاورزی روستاهای اين شهرستان از نهرهای حشمت رود، سيد علی اكبر و سالار جواد که از شعبه های فرعی سفيد رود هستند تأمين می گردد. همچنين كانال های زيادی از حشمت رود جدا كرده اند كه تعدادی ديگر از روستاهای اين شهرستان را آبياری می كند. از محصولات عمده اين شهرستان : برنج، دانه های روغنی، چای، پسته زمينی، محصولات جاليزی و اندكی سيب زمينی و انگور است. مطابق آخرين آمار در حال حاضر سطح زير كشت برنج 19000 هكتار و محصول سالانه آن حدود 40000 تن برنج سفيد است. همچنين 800 هكتار زير كشت بادام زمينی است و 1350 هكتار زمين به توتستان اختصاص يافته است و سالانه حدود 700 تن ابريشم در آنجا توليد می‌شود. محصول پيله شهرستان بيش‌تر به مشهد صادر می شود. دامداری نيز در اين شهرستان از اهميت برخوردار است. در سال 1363 در شهر آستانه، 5891 رأس بز و بزغاله، 3965 رأس گاو و گوساله پرورش يافته است.
بالا

مشخصات جغرافيايي

آستانه اشرفيه در طول جغرافيايی 49 درجه و 56 دقيقه و عرض جغرافيايی 37 درجه و 16 دقيقه قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دريای آزاد 5 متر پايين تر است. شهرستان آستانه اشرفيه از شهرستان های استان گيلان است كه در 40 كيلومتری رشت و در مسير راه اصلی كناره دريای مازندران‌است. آستانه‌اشرفيه از شمال به دريای مازندران از خاور به لاهيجان، از جنوب به املش و از باختر به رشت محدود است. شاخ فرعی از سفيد رود كنار شهر آستانه و شاخ آب اصلی از 4 كيلومتری شمال‌باختري آن می‌گذرد. آب و هوای آن معتدل و بسيار مرطوب بوده بيش‌ترين درجه گرما در تابستان 32+ و كم‌ترين درجه در زمستان 3+ است. ميزان بارندگی سالانه به طور متوسط 1500 ميلی متر است.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

آستانه اشرفيه يكی از شهرهای مهم مذهبی - زيارتی و كشاورزی گيلان است. وجود مقبره حضرت «سيد جلال الدين» در اين شهر اهميت آن را دو چندان كرده است. اين شهر در گذشته « كوچان » ناميده می شد. جلال الدين اشرف ( ع ) فرزند امام موسی كاظم ( ع ) در قرن چهارم هجری قمری به اين شهر نقل مكان كرده، ولی در هيچ منبعی از آن ذكری به ميان نيامده است.
بالا

 


 

املش

املش يكي ديگر از شهرستان‌هاي زيباي استان گيلان است كه بازديدكنندگان خود را به ياد مناظر طبيعي اروپا مي‌اندازد. اين شهرستان از شمال به لنگرود، لاهيجان و آستانه اشرفيه، از خاور به رودسر، از جنوب به رودبار، از باختر به سياهكل و از شمال باختري به رشت محدود مي‌شود. مناظر زيباي اين شهرستان شامل رودخانه، جنگل و ‌دسترسي به سواحل درياي مازندران مي شود و مسجدهاي قديمي و تاريخي همراه بقعه هاي امام‌زاده ها بخشي از ديدني هاي شهرستان املش را تشكيل مي‌دهند.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

مناظر زيباي اين شهرستان شامل رودخانه، جنگل و ‌دسترسي به سواحل درياي مازندران مي شود و مسجدهاي قديمي و تاريخي همراه بقعه هاي امام‌زاده‌‌ها بخشي از ديدني‌هاي شهرستان املش را تشكيل مي‌دهند. مسجد جامع تميجان و مسجد گيلا کجان از مهم ترين اين بناها به شمار مي روند.
بالا

صنايع و معادن

از صنايع و معادن اين شهرستان اطلاعات مستندي در دست نيست.
بالا

کشاورزی و دام داری

كشاورزي اصلي ترين شغل ساكنان اين سرزمي است. آب كشاورزی از رودها تأمين می شود و مهم ترين محصولات كشاورزی آن را برنج، ‌چای، تره بار و مركبات تشكيل مي‌دهند.
بالا

مشخصات جغرافيايي

املش در طول جغرافيايی 50 درجه و 11 دقيقه و عرض جغرافيايی 37 درجه و 6 دقيقه قرار دارد. اين شهرستان از شمال به لنگرود، لاهيجان و آستانه اشرفيه، از خاور به رودسر، از جنوب به رودبار، از باختر به سياهكل و از شمال باختري به رشت محدود مي‌شود. آب و هوای آن معتدل و مرطوب و ميزان بارندگی سالانه به طور متوسط 1000 ميلی متر است. رود شلمان رود از باختر شهر املش می گذرد. شهرستان املش يكی از شهرستان های استان گيلان است. شهر املش در 22 كيلومتری جنوب غربی رودسر، در 10 كيلومتری جنوب راه اصلی رودسر – لنگرود است.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

واژه املش ريشه تركی دارد و از آبلش و صولش به معنی آبگير گرفته شده است، و به مرور زمان به املش تبديل شده است. املش منطقه بسيار زيبايی است كه حين عبور از آن در هر پيچ و خمی شخص بي‌اختيار به ياد مناظر طبيعی انگلستان می افتد. اين منطقه مسكن تقريبا دويست خانوار از صوفيان است كه ناحيه رانكوه، متعلق به آن ها است.
بالا

 


 

رودبار

شهرستان رودبار با زيتون‌هاي معروفش در سطح ايران شناخته شده و يكي از مهم ترين و زيباترين شهرستان هاي استان گيلان به شمار مي‌آيد كه به اندازه‌ي كافي از چشم اندازهاي طبيعي زيبا چون رودخانه‌ها و آبشارها و صخره ها و دره هاي پرشكوه برخوردار است. رودبار منطقه ای كوهستانی است و مرتفع ترين شهرستان استان گيلان به شمار می آيد. رودبار را می توان دروازه ورودی گيلان از طريق مركز كشور دانست. كوه های بسيار زيبای اين ناحيه، به صورت رشته های موازی با دره های جالب توجه، فضای دل‌نشينی را پديد آورده اند. با اين كه پيشينه تمدن رودبار و نواحی پيرامون آن، به دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح می رسد با اين حال در متن های تاريخی كم تر به نام اين شهر اشاره شده است. باغ‌داري و كشاورزي اساس اقتصاد اين شهرستان را تشكيل مي‌دهدوشال‌بافی، جوراب‌بافی، و تهيه لباس از پشم گوسفند از جمله صنايع دستي اين منطقه به شمار مي‌آيند. صادرات رودبار را زيتون، روغن، ‌عسل، صابون، ‌كفش و چرم تشكيل مي‌دهند. مهم‌ترين صنايع‌دستي اين شهرستان را سبدبافي،حصيربافي،نمدمالي، صنعت‌ريسندگي و بافندگي و شيشه‌گري تشكيل مي‌دهند. نمدمالي يكي از صنايع دستي مهم شهرستان رودبار است كه در اصل گونه‌اي فرش است كه از رخنه رطوبت و سرما جلوگيري مي كند و از پشم تهيه مي‌شود. حصير، سبد، كلاه، زيرانداز و كف‌پوش كه جنبه‌ي تزييني دارند از ديگر صنايع دستي شهرستان رودبار به شمار مي‌آيند. چشمه آب معدنی سنگرود، چشمه آب گرم ماسخنور، دره گوهر رود، آرامگاه آقا سيد محمود مرندي، آرامگاه پير مومني، بقعه امام‌زاده طيب و طاهر، بقعه امام زاده محمد حنيفه، پل تاريخي، تپه باستانی مارليك و روستای تاريخی هرزويل از جمله مناطق ديدني و تاريخي شهرستان رودبار به شمار مي‌رود.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

چشمه آب معدنی سنگرود: دهستان عمارلو – بخش رودبار
چشمه آب گرم ماسخنور: 5 كيلومتری رودبار
دره گوهر رود: كرانه خاوری سفيد رود، نزديكی رودبار
آرامگاه آقا سيد محمود مرندی : 3 كيلومتری خاور منجيل
آرامگاه پير مومنی: 16 كيلومتری شمال رودبار
بقعه امامزاده طيب و طاهر : 30 كيلومتری شمال خاوری لوشان
بقعه امام زاده محمد حنيفه : 12 كيلومتری شمال خاوری لوشان
پل تاريخی : لوشان رودبار
تپه باستانی مارليك: رودبار
روستای تاريخی هرزويل: نزديكی شهر منجيل
بالا

صنايع و معادن

صنايع موجوددر رودبار در ارتباط با كشاورزي و باغ‌داري است . معادن خاك نسوز و سنگ آهك نيز از جمله مهم ترين معادن اين شهرستان به شمار مي‌آيند.
بالا

کشاورزی و دام داری

رودبار از خاك حاصل‌خيز و آب كافی برای كشاورزی برخوردار است. آب كشاورزی از طريق سد منجيل، رودهای فرعی و چشمه ها فراهم شده و فرآورده های آن عبارتند از : زيتون، گندم، برنج، جو، ‌گردو، سيب و فندق. دام‌داري در كنار كشاورزي ولي در ابعاد ضعيف تر از كشاورزي و باغ‌داري صورت مي‌گيرد.
بالا

مشخصات جغرافيايي

شهرستان رودبار يكی از شهرستان های استان گيلان است و مركز آن و در 67 كيلومتری شهر رشت قرار دارد. مركز شهرستان رودبار در 49 درجه و 24 دقيقه عرض جغرافيايی و در ارتفاع 250 متری از سطح دريا واقع است. رودبار از شمال به سياهكل، رشت و شفت، از خاور به رودسر و از جنوب به قزوين محدود می شود. آب و هوای آن معتدل و مرطوب و ميزان بارندگی سالانه 650 ميلی‌متر است رود سفيد رود از ميان شهر می‌گذرد. بر اساس سرشماری 1375 شهرستان رودبار 113083 نفر جمعيت داشته است. مردم رودبار آريايی نژادند و به زبان فارسی با گويش گيلكی سخن می گويند. از نظر زبان و لهجه، شهر رودبار را می توان مرز گيلان دانست. چه با گذشتن از اين شهر و رسيدن به شهر منجيل از تعداد افرادی كه به گويش گيلكی سخن می گويند كم شده و آذري‌زبان ها بيش‌تر می شوند. رودبار بر سر راه تهران – رشت قرار گرفته كه با تهران 258 كيلومتر و با رشت 67 كيلومتر فاصله دارد. راه ديگر رودبار، راه فرعی رودبار – كليشم است که به طول 70 كيلومتر به سمت خاور می رود.
بالا

وجه تسميه و پيشينه تاريخي

به سبب تعدد رود های جاری در اين ناحيه، اين منطقه را رودبار ناميده اند. با آن كه پيشينه تمدن رودبار و نواحی پيرامون آن، به دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح می‌رسد، در متن های تاريخی كم تر به نام اين شهر اشاره شده است. پس از اسلام، طايفه هايی از شام و حلب به رودبار مهاجرت كردند و در آن ساكن شدند. بعدها، در زمان نادرشاه افشار، گروهی از كردهای قوچان و نواحی شمال خراسان نيز ناگزير از سكونت در اين شهر شدند. رودبار منطقه ای كوهستانی است و مرتفع ترين شهرستان استان گيلان به شمار می آيد. رودبار را می توان دروازه ورودی گيلان از طريق مركز كشور دانست. كوه های بسيار زيبای اين ناحيه، به صورت رشته های موازی با دره های جالب توجه، فضای دلنشينی را پديد آورده اند. طبق شواهد و مدارک موجود تاريخ سکونت در اين شهرستان به قبل از اسلام بر می گردد، اما در اين روايات به رودبار به عنوان شهرستان اشاره ای نشده است و عنوان مشخص شهر در چند دهه اخير به رودبار داده شده است. رودبار تا سال 1345 شامل تعدادی روستای نزديک به هم بوده که از اين سال به عنوان شهر تلقی شده است. اين شهر از چند نقطه منفصل از يك‌ديگر تشکيل شده بود که سابقه تمدن آن ها به بيش از 700 سال می رسد، اما سكونت ممتد در اين مكان به حدود 250 سال قبل برمی‌گردد. هسته اوليه اين شهر در سه نقطه بالا بازار، وسط بازار و پايين بازار شكل گرفته است. هسته اوليه بالا بازار در محله آليزه - که ساختمان های آن از ناپايدارترين مصالح ساخته شده بود - و در 250 سال قبل شكل گرفت. ساختمان های خشت و گلی با سقف چوبی و راه های ارتباطی (كوچه های باريک و تنگ) از مشخصات اين محله بوده است. به خاطر همين خصوصيات اين محله بيش ترين تلفات را بر اثر زلزله داشته است. وجود بازار در محله پايين بازار که تمام آن همزمان ساخته شده بود، سبب گشت که بسياری از مردم منطقه جهت سكونت دايمی از محل ييلاق پايين بيايند. نکته مهم اين که اين محل راه عبور قافله های تجار و مسافرين شمال و مشهد بوده است و قشونی كه برای جنگ به گيلان می رفتند نيز از اين نقطه عبور می کردند. رشد بعدی شهر رودبار با گسترش اين سه محله صورت گرفت. در طرف ديگر رودخانه سفيدرود باغ بزرگی وجود داشت كه چند دهه پيش خريداری شده و در نزديكی آن خانه و كارخانه روغن كشی احداث‌شد. به اين ترتيب ساحل مقابل سفيدرود نيز شروع به گسترش کرد. محلات ديگر رودبار که همگی دارای قدمت زيادی هستند، منفصل از شهر رشد کرده بودند که در سال های اخير اين نقاط به عنوان بخشی از شهر مطرح شدند. ساختار شهر رودبار يک ساختار پراكنده است كه در ابتدا طی يک قرارداد به عنوان شهر تعيين شد و سپس در طول زمان تجلی تاريخی، روانی و سپس كالبدی پيدا کرد. فرم غالب اين شهر خطی است كه توسط عوامل خطی جاده، رودخانه و دره شكل گرفته است.
بالا

 


 

رضوان شهر

شهرستان رضوان‌شهر يكي ديگر از ديدني ترين شهرستان‌هاي استان گيلان است كه‌از ارزش هاي بالاي‌گردشگري طبيعي برخوردار است. آرامگاه سيد شرفشاه، پل پونل، مسجد سفيد( اسپيد مزگت) و چشم اندازهاي زيباي‌طبيعي‌از جمله جنگل‌ها و رودخانه‌ها از مهم‌ترين مكان هاي تاريخي و ديدني شهرستان رضوان‌شهر به شمار مي روند. صنايع حصيري مهم‌ترين صنايع دستي مردمان شهرستان رضوان‌شهر را تشكيل‌ مي‌دهد.
 

مکان های دیدنی و تاریخی

آرامگاه‌سيد شرفشاه، پل پونل، مسجد سفيد( اسپيد مزگت) و چشم اندازهاي زيباي طبيعي از جمله جنگل‌ها و رودخانه‌ها از مهم‌ترين مكان هاي تاريخي و ديدني شهرستان رضوان‌شهر به شمار مي روند.
بالا

صنايع و معادن

از صنايع و معادن اين شهرستان اطلاعات مستندي در دست نيست.
بالا

کشاورزی و دام داری

كشاورزي و دام‌داري اساس اقتصاد شهرستان رضوان‌شهر را تشكيل‌ مي دهد. آب كشاورزی از رودها تأمين می شود و فرآورده های كشاورزی رضوان شهر عبارتند از : برنج، ‌گندم، تره بار و بنشن. هم چنين برنج، فرآورده های دامی و ماهی از صادرات اين شهرستان است.
بالا

مشخصات جغرافيايي

رضوان شهر از شمال به هشتپر و از جنوب به صومعه سرا و ماسال محدود است. رضوان شهر در طول جغرافيايی 49 درجه و 7 دقيقه و در عرض جغرافيايی 37 درجه و 33 دقيقه و ارتفاع 5 متر از سطح دريا واقع است. شهرستان رضوان شهر از شهرستان های جديد استان گيلان است كه در راه اصلی بندر انزلی – هشتپر قرار دارد.
بالا وجه تسميه و پيشينه تاريخي شهرستان‌رضوان شهر كه در گذشته «دولاب» نام داشت. يكی از 5 بلوك يا خان نشين قسمت جنوبی شهرستان تالش بود كه به اين 5 بلوك خمسه طوالش می‌گفتند. درحال حاضر رضوان شهر يكی از شهرستان های استان گيلان است و يكی از مناطق بسيار زيبا و ديدنی شمال كشور است.
بالا

 


منبع : مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:لاهيجان, سياهكل, آسانه اشرفيه,يزد,چهارده سفيدرود,سدقوام, توسط ابراهيم صبوري |



, 1391 مدل های سفره هفت سین, 2011 نمونه های سفره هفت سین, 91, sofre haft sin, آموزش تزیین سفره هفت سین, آموزش سبز کردن سبزه عید, آهنگهای ویژه نوروز 1390, اس ام اس تبریک عید نوروز 90, اس ام اس سال نو انگلیسی, اس ام اس عشقولانه نوروز 91, اس ام اس چهار شنبه سوری, ايده سفره هفت سين 1390, تزئین تخم مرغ نوروز 1390, تزئین سفره هفت سین, تزئین سفره هفت سین نوروز 90, تزئینات سفره هفت سین, تزیین سفره هفت سین, تزیین سفره هفت سین نوروز 90, تصاویر, تصاویر: سفره‌هاي هفت سين, تقویم کامل سال ۱۳90, جالب, جدیدترین, جدیدترین سفره هفت سین, خانه تکانی نوروز 1390, دانستنیهای نوروز 1390, راهنمای خرید نوروز 90, رنگ مد در سال 90 نوروز 90, روستای طبس, سال 1390, سال نو, سبزوار, سریالهای تلویزیون نوروز 90, سفره های هفتسین سال 1390, سفره هفت سين نوروز 1391, سفره هفت سین, سفره هفت سین نوروز 90, سفره هفت سین90, سفره هفتسین, طراحی سفره هفت سین, عمو نوروز, عکس, عکس های جدید, عیدی دادن, فوق العاده, لحظه تحویل سال 1390, لحظه تحویل نوروز 90, مدل سفره هفت سین, مدل سفره هفت سین نوروز 1390, مدل لباس نوروز 90, مدل های جالب سفره هفت سین سال ۱۳۹۰ (سری۳), مدل های سفره 7سین, مدل های فانتزی, مدل های فانتزی سفره هفت سین, مدل چیدمان سفره هفت سین, مهر ایران, نحوه نگهداری از ماهي قرمز, نمونه سفره ها, نوروز, نوروز 90, هفت سین, هفت سین سال, چیدن سفره هفت سین, کارت پستال های نوروز 1391

منبع: سايت تفريحي و سرگرمي

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:یزد, حاج علی اکبر مرادآبادی,حاج مرتضی راد,آقایان خرازی,اسدی,علی آقا,صبوری, توسط ابراهيم صبوري |

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:موزه روستایی گیلان ,گیلان, خانه سنتی , توسط ابراهيم صبوري |

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:گیلان,محل نگهداری شلتوک, موزه روستایی گیلان,, توسط ابراهيم صبوري |

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.